توجّه به خدا
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى
در دیدار با
شرکت کنندگان در پانزدهمین اجلاس سراسری نماز
تهران
شهریور ماهبسم الله الرحمن الرحیم
برادران عزیز! آقایان محترم! خیلى خوش آمدید. من حقیقتاً وظیفه مىدانم که از جناب آقاى قرائتى و بقیهی کسانى که با ایشان در مسألهی مهمّ نماز همکارى کردند: آقایان علماى محترم، ائمهی جمعهی محترم، مسؤولان بخشهاى مهم کشور، بعضى از وزرا، بعضى از مدیران، تشکر کنم.
مىخواهم عرض بکنم که آنچه در این زمینه وقت بگذارید و تلاش کنید و از نیروى مادى و معنوى خودتان در امر ترویج نماز استفاده کنید، زیادى انجام نگرفته است؛ جا دارد. اینکه به ما گفتند «الصّلوة عمود الّدین»، باید این حرف را جدى بگیریم. خیمهی دین با نماز برپاست؛ هم در دیندارى و تدیّن یک فرد، هم در اقامهی یک جامعهی دینى و هم در دیندارى یک کشور و یک مجتمع. اگر ما نتوانیم کیفیت تأثیر نماز را در این عرض عریض و وسیع درست تشخیص بدهیم، از کوتاهى دید ماست. و الّا آن کسى که فرموده است: «الصّلوة عمود الّدین» و آیات کریمهی قرآن که ناطقِ به اهمیّت نماز هستند، آنها خوب مىدانند که این ساز و کار چگونه است و این نقش چگونه است.
یک وقتى در دوران طاغوت، در بعضى از سلولهاى زندانهاى دشوار و هولناکِ آن رژیم که زندانیهاى گوناگونى در آنجا زندانى بودند؛ از جمله زندانیهاى مسلمان، با تفکر اسلامى، تا بعضى که با گرایشهاى حزبى و ایدئولوژیهاى گوناگونى که بههرحال اسمش اسلامى بود، ما شنیده بودیم - شاید خود من به غیر واسطه هم شنیده باشم، از دیگران هم شنیده بودیم که نقل مىکردند - که بعضى از اینها مىگفتند: چقدر مىگویید «حیّ علی الصّلوة»، بگویید «حیّ علی الجهاد». فضاى مبارزه، این تفکر و این نگاه را به مسائل به وجود آورده بود که دائم چسبیدهاید به «صلوة» و مرتب مىگویید «حیّ علی الصّلوة، حیّ علی الصّلوة»، خوب بگویید «حیّ علی الجهاد» و مردم را به جهاد فرا بخوانید. تجربههاى روزگار نشان داد که بىاعتنایى به نماز، چه بر سر یک انسان مىآورد و چه بر سر جهاد انسانها مىآورد؛ هم جهاد را تعطیل مىکند، هم جهت مبارزه را از جهاد بودن خارج مىکند و تبدیل میکند به مبارزهای براى قدرت، براى هواى نفس. آن چیزى که مبارزهی یک انسان را، چالش یک امّت را، رنگ جهاد و معناى جهاد مىبخشد، او همان توجّه به خداست، که قوامش به نماز است. لذا اولین واجبى که بر پیغمبر واجب مىشود، نماز است؛ اول تبلیغى که براى پیغمبر، خداى متعال معیّن مىکند، «و أمر اهلک بالصّلوة» است؛ توصیفى که خداى متعال در درجهی اول براى جامعهی موحّد بیان مىکند، ]الّذین َ اِن مَکَّناهُم فِی الاَرضِ أَقآمــُوا اَلـصَّلوةَ [ است. این، اهمیّت نماز است.
براى حرکت در این میدان آنچه که بیش از همه لازم است، دو چیز است: یکى انگیزه، آن نیروى درونى که انسان را حرکت بدهد و راه ببرد؛ دیگر، آن قطبنمایى که انسان، آن ستارهی راهنما را فراموش نکند، جهتش کج نشود. اگر انگیزه نبود، انسان وسط راه مىماند؛ مشکلات زیاد است. اقامهی جامعهی توحیدى، اقامهی عدل در میان بشر، برپا کردن خیمهی حقّ در بین این همه طوفانهاى اهواى باطل، اینها کار آسانى نیست؛ انگیزه لازم است. این انگیزه عبارت است از توجه به خدا؛ «ذکر اللَّه»؛ مدد گرفتن از پروردگار، کار را با حساب خدا انجام دادن؛ و آن قبلهنما هم عبارت است از توجه به هدف کار و اینکه ما مقصودمان قدرت نیست، ثروت نیست، هوىپرستى نیست، تمنیّات شخصى نیست، ملاحظات گوناگون سیاسى نیست؛ هدفمان خداست. این دوتا خصوصیّت، این دو عامل مهمّ، یعنى انگیزه و جهتگیرى هر دو در نماز خلاصه شده. هم براى کسانى که بخش قابل توجهى از این مسؤولیت را بر دوش دارند، هم براى مردمان متوسط، هم براى عموم افراد جامعه، این لازم است.
البته کسانى که مسؤولیتهایشان سنگینتر است، آنها بیشتر احتیاج دارند؛ آنها نیازشان به هر دو بیشتر است؛ هم به انگیزه، هم به جهتیابى و دقت در جهتگیرى. لذا اینکه خداوند به پیغمبر مىفرماید: «قُمِ اللَّیلَ اِلّا قَلیلاً نِصفَه ُاَوِ نقُص مِنهُ قَلیلاً اَو زِد عَلیهِ وَ رَتِّل القُرآنَ تَرتیلاً»؛ شب را به ذکر خدا بگذران، بخش مهمى از شب را نماز بخوان، با خدا متصل شو. چرا؟ زیرا: «اِنّا سَنُلقى عَلَیکَ قَولاً ثَقیلاً»؛ کار سنگینى متوجه به توست؛ خطاب سنگینى متوجه به توست؛ خودت را آماده کن، براى این است. بنابراین، ماها بیشتر احتیاج داریم، دیگرِ مردم هم به نسبت در درجات مختلف به نماز احتیاج دارند. نماز اهمیتش این است.
و در نماز آنچه که مهم است و باید روى آن تکیه کرد بعد از ترویج اصل نماز - که همه را باید نمازخوان کرد و همه نمازخوان بشوند - عبارت است از توجهِ در نماز. همان چیزى که «حضور قلب» به آن گفته مىشود.
این حضور قلب و توجه، کارى است که به تمرین احتیاج دارد. کسانى که این کارها را کردهاند و بلدند، به ما یاد مىدهند که انسان باید در حال نماز، خود را در حضور یک مخاطب عالىشأن و عالىمقام که خالق هستى است و مالک همهی وجود انسان است، احساس کند. هر مقدار از نماز که توانست این حالت را داشته باشد، به تعبیر روایات این نماز، نمازِ مقبول است، آن خاصیّت و اثر را خواهد بخشید. و دیگر آثار نماز - که نمىشود آثار نماز را در چند جمله یا در چند فقرهی کوتاه خلاصه کرد - بر این مترتب مىشود.
البته مقدمهی اول و لازم این است که ما همهی جوانها و همهی مردممان را با نماز آشنا کنیم و اهمیّت نماز را براى اینها شرح بدهیم. این کار، متصدى لازم دارد و بحمداللَّه شماها این را به عهده گرفتهاید و متصدى این کار شدهاید. حقیقتاً دستگاههاى مختلف بایستى در این زمینه کار و تلاش کنند. این، مهمّ است؛ این، فقط این نیست که ما یک آدم غافل را، یا بىنماز را به نماز مىکشانیم؛ این معنایش این است که ما داریم پایههاى یک حرکت عظیم جهانى را که نظام جمهورى اسلامى؛ ستون مستحکم آن است، در میان انسانها استوار مىکنیم. انسانها وقتى دلشان با نماز انس گرفت و از طریق نماز با خداى متعال مأنوس و آشنا شدند، به طور طبیعى گناهان از آنها دور مىشود؛ دلهایاینها نسبت به گناه حساس مىشود و آن حالت تقوایى که در شرع مقدس قوامِ دیندارى است، بتدریج در انسان حاصل مىشود. مسألهی نماز، این است. لذا ما اولاً از همهی دوستان به خصوص از شخص آقاى قرائتى که واقعاً ایشان تلاش مجدّانهاى و مخلصانهاى در این راه انجام دادند و کسانى که با ایشان همکارى کردند، صمیمانه تشکّر مىکنیم. ثانیاً تأکید مىکنیم این کار را نیمهکاره نگذارید؛ میان راه خسته نشوید. این، براى همیشه است؛ این، کارى است که به طور مستمر باید ادامه داشته باشد؛ مثل خود نماز که تعطیلبردار نیست، توقف نمىپذیرد؛ چون غفلت انسان موجبات فراوانى دارد و خیلى چیزها انسان را غافل مىکند. براى اینکه با این غفلت مبارزه بشود، این نماز لازم است؛ صبح، نماز؛ ظهر، نماز؛ شب، نماز؛ نافله، فریضه. مثل خود نماز که تعطیلبردار نیست این حرکت هم تعطیل بردار نیست. به اهمیت نماز، به تأثیر نماز، به شرائط معنوى نماز باید مردم را آشنا کرد و از همهی ابزارهاى مفید تبلیغ بایستى در این راه استفاده کرد.
یک جمله عرض بکنیم راجع به این حرفى که از قول پاپ نقل شده است؛ که دنیاى اسلام بحقّ در مقابل این حرف عکسالعمل نشان داد. دو جهت دارد؛ دو جنبه دارد این اظهار نظرى که صادر شده است از یک شخصیّتِ روحانى مسیحى دربارهی اسلام با یک میلیارد و نیم انسانِ متدیّنِ به اسلام و با میلیونها کتابِ نوشتهشده دربارهی اسلام، از دو جنبه قابل توجه است:
جنبهی اوّل که بیشتر هم امروز در دنیاى اسلام و در این چند روز به آن توجّه شده، مسألهی تهمتى است که به اسلام متوجّه شده است و این ایراد و این تهمت، ظلم به اسلام و بىانصافى دربارهی اسلام است. اسلام را متّهم کردن به اینکه از عقلانیّت جداست و نسبت به عقل بىاعتناست، همانقدر ظالمانه است که انکارِ یک امر بدیهى؛ انکار منافع خورشید ، انکار نور خورشید!.
در کدام کتاب آسمانى این همه مخاطبان امر شدهاند به تفکّر، به تعقّل؛ «لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون»، «لَعَلَّکُم تَعقِلون»؛ به تدبّر در آیات تکوینى الهى.
در کدام کتاب آسمانى در اولین خطاب به علم، به قلم، به تعلیم، توجّه شده است و اهمیّت داده شده است. و امروز اگر دنیاى غرب در کار علم و پیشرفت علمى موفقیّتى دارد، کدام مورّخ و مطلّعِ با انصافى است که تصدیق نکند که این را از دنیاى اسلام گرفته است. قرون وسطى که قرون تاریکى و ظلمت و سیاهى دنیاى غرب و اروپا بود، دوران شکوفایى علم و تعقّل و اندیشه و فلسفه و ابنسیناها و فارابىها و افرادى اینچنین، در دنیاى اسلام است.
مسألهی جهاد اسلام را هم نفهمیدن و بد معرفى کردن، این هم یک بىانصافى دیگر است. جهاد اسلام براى تحمیل عقیده نیست؛ براى مبارزهی با کسانى است که انسانها را به بردگى مىکشند. جهاد اسلام جنگ با ملتها نیست؛ جنگ با قدرتهاى ستمگر و ظالم است. این، تاریخ اسلام است؛ این، عملکرد پیشوایان اسلام است؛ این، توصیهی پیشوایان اسلام است. امیرالمؤمنین (علیهالصّلوةوالسّلام) در خطاب و فرمان خود به مالکاشتر این جملهی جاودانه و فراموشنشدنى را دارند که مىفرمایند: کسانى که تو با اینها در آنجا مواجه مىشوى، یا با تو از لحاظ عقیده یکسانند، یا « و امّا شریک لک فى الخلق»؛ یا در انسان بودن با تو شریک هستند. ملاک اینها است. حتى کسانى که از لحاظ عقیده با تو همراه نیستند، ولى انسانند، با انسان برخورد تکریمآمیز باید داشت. «لا یَنهاکُمُ اللَّه عَنِ الّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فى الدّین وَ لَم یُخرِجُوکُم عَن دِیارِکُم اَن تَبَرّؤُهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُقسِطین» - این دستور قرآن است - با کفار، با کسانى که با شما همعقیده نیستند، اما به شما تجاوز نکردند؛ تعرض نکردند؛ تعدى نکردند؛ با شما ظالمانه برخورد نمىکنند، به اینها اعمال قسط کنید؛ نیکى کنید. «و ان تبرّوهم»؛ به آنها نیکى کنید. دستور اسلام این است. چطور کسى این را نفهمد و جهاد اسلامى را که مبارزهی آزادىبخش ملتهاست؛ مبارزهی رها کردن ملتها از چنگال قدرتهاى ستمگر ظالم است، این را اینطور تفسیر کند، که متأسفانه در این بیانات تفسیر شده و متعلق به امروز هم البته نیست؛ قرنها روحانیون اروپایى این حرفها را نسبت به اسلام مىگفتند و ما در دورانهاى اخیر تصوّرمان این بود که این حرفها تمام شده ، روشنگرىِ حقیقت، کار خودش را کرده است؛ اما انسان متأسفانه باز مىبیند که از این حرفها بر زبانهایى که نباید جارى شود، جارى مىشود.
لکن جنبهی دوم قضیه، به نظر من از جنبهی اول مهمّتر است و آن، سیاستهاى پشتپردهی اینگونه بیانات است، که مسأله را براى ما روشن مىکند. مسألهی بحرانآفرینى مذهبى در دنیا، قرار دادن اصحاب ادیان مختلف و مذاهب مختلف در مقابل هم، جلوگیرى از همکارى ملتهایى که داراى عقاید مختلفند، ایجاد جنگ، ایجاد درگیرى و ایجاد بحران، که این خواست قدرتهایى است که ادامهی حیاتشان منوط به بحرانآفرینى است؛ باید بحرانآفرینى کنند تا بتوانند مقاصد خبیث خودشان را در میان جامعهی بینالمللى دنبال بکنند. من از این نگرانم که پشت سر این بیانات، بدبینى مسلمانان و مسیحیان نسبت به یکدیگر، کینهورزى ملتهاى مسیحى و مسلمان با یکدیگر، زشت کردن چهرهی مسلمین - بهخصوص در کشورهایى که در آنجا در اقلیتند؛ مثل کشورهاى اروپایى و امریکا - ایجاد بهانههایى براى سرکوب جوامع مسلمان در این کشورها با اتهام واهى تروریست و امثال اینها فراهم شود. آنچه که پشت سرِ این قضیه هست، اینجور سیاستهاست؛ این را باید توجه داشت. و گمان مىکنم خود پاپ هم در این زمینه فریب خورده و توجه نکرده که پشت سر این حرف چیست و آن کسانى که وادار مىکنند؛ زمینهسازى مىکنند براى بیان این حرفها، آنها چه مقاصدى دارند؟.
چند سال قبل یکى از رؤساى اروپایى آمده بود تهران و در ملاقات با من، با یک تعبیرى، اشارهاى کرد از جنگ مسیحى و مسلمان. من در مخاطبهی با او اظهار تعجّب کردم و گفتم مگر بناست جنگى بین مسلمانان و مسیحىها بشود؟! گفتم مسلمانها انگیزهی جنگیدن با مسیحیان را ندارند. در این صدسال اخیر هم - شاید هم بیشتر - هر چه جنگ در دنیا - جنگهاى بزرگ - اتفاق افتاده است، جنگِ بین خود مسیحىها بوده است؛ جنگ اوّل جهانى، جنگ دوّم جهانى، جنگهاى فرانسه و آلمان؛ اسم آوردم و به او گفتم که این جنگها بین دولتهاى مسیحى بوده و بین مسیحیان و مسلمانان نبوده است. آن وقت، تعجّب کردم از این که چرا این حرف را مطرح کرد. بعد از چندى این ماجراى برجهاى نیویورک اتفاق افتاد و اظهار نظر رئیسجمهور امریکا که: جنگ صلیبى شروع شده است! این شخصى که مورد بحث ماست - که با من صحبت مىکرد - یکى از کسانِ اصلىاى بود که پس از بیانات جورج بوش در پروژهی امریکایى - صهیونیستىِ حملهی به عراق، دخالت مستقیم داشت. من آنجا توجّه کردم که این حرفى که با من در اینجا مطرح شده بود، این مسبوقِ به یک مذاکره، به یک گفتوگو، به یک قرار در بین سران استکبار جهانى بوده است. آن کسانى که حلقهی توطئهی امریکایى - صهیونیستى را در مورد خاورمیانه تشکیل داده بودند، که قدم اوّلشان هم حملهی به عراق بود. آنجا معناى آن حرف، براى من آشکار شد؛ جنگ صلیبى! جنگ مسلمانان و مسیحیان! البته موفق نشدند.
از آن روز تا امروز تلاشهاى زیادى کردند. ماجراى کاریکاتورهاى اهانتآمیز در همین سلسله است. ماجراى اظهارات اهانتآمیز بعضى از سیاستمداران و مطبوعاتیها نسبت به اسلام و مسلمین در امریکا و اروپا از همین مقوله است. این هم آخرین حلقهی این سلسله است تا امروز، که متأسّفانه این دفعه از زبان پاپ، از زبان یک روحانى مسیحى، صادر مىشود. از بوش، ما خلاف توقعمان نمىشود؛ چون بوش همین است. رئیسجمهور امریکا، یعنى عنصرى که براى قدرتها، کارتلها و تراستهاى غارتگر جهانى کار مىکند و به وسیلهی آنها انتخاب شده است و دستش در کارهاى آنهاست. انسان از او تعجب نمىکند؛ اما از یک مقام روحانى، خیلى تعجبآور است؛ خیلى مایهی تأسّف است که یک مقام روحانىِ ارشد در عالَم مسیحیّت وسیلهاى بشود براى آن چیزى که سیاست عمدهی مستکبران و قدرتمندان و تجّار زر و زور در سطح دنیاست! وسیلهاى بشود براى سیاست عمدهی به غارت برندگان ثروتهاى ملى و بحرانسازها و براى آن چیزى که هدف آنهاست. مسلمانها باید به این توجّه کنند.
آن کسانى که در قبال این اظهار نظر غیرمنصفانه موضع مىگیرند، توجّه کنند که جهت حمله و حرکت آنها چه کسى باید باشد. آن کسى که این حرکت را در دنیا راه مىاندازد و انگیزه دارد و منتفع و ذىنفع در این حرکت هست، پاپ و امثال پاپ نیستند، آنها قدرتهاى جهانى و صهیونیستها و امریکا هستند. در این قضیه هم شیطان بزرگ است که دارد در پشت پرده، نقشآفرینى مىکند.
انشاءاللَّه امیدواریم که خداوند همهی ما را حمایت کند؛ هدایت کند؛ دستگیرى کند و بتوانیم در آنچه که وظیفهی ماست، بصیر و هوشیار و کوشا انشاءاللَّه حرکت کنیم؛ و کیدِ دشمنان اسلام و مسلمین را خداوند به خودشان برگرداند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
27/6/1385